- .. αтιє ..
دایی منو نشناخت!
میگه چقد کوچیک شدی
..
مثلا امشب عروسیه
یه اوضاعِ عجیبه
یه اوضاعِ..
ولش میگذره
اشک هایی که بعد از شکست ریخته بشه، همون عرق هاییِ که برای رسیدن به موفقیت ریخته نشده!
با خودمون که رودرواسی نداریم.. بیاین ببینیم کجای کاریم؟ قراره چیکار کنیم؟
به خودم قول میدم یه روز به اونجایی برسم (در زمینهی مالی) که شرمنده هیشکی نشم:(:
نه رفیق
نه پدر
نه مادر
....
هر روز قراره زودتر بیدار بشم!
ولی هر روز برعکس میشه و دیرتر!
#فرداروبسازیم:)